فکر موهبتی الهی است که کمک می کند انسان از سایر جانداران متمایز شود .ما با فکرمان با دنیای اطرافمان ارتباط برقرار می کنیم و این فکر است که کمک می کند در زندگی به مراتب بالا و به دستاوردهایمان برسیم .فکر ریشه اش انرژی است و وقتی ما فکر می کنیم انرژی می سوزانیم و این نکته به ما یادآور می شود فکر کردن باید آگاهانه باشد تا انرژی مان را صرف موارد بیهوده و بی فایده نکنیم .
گاهی این فکر کردن های بی مورد و بی فایده به جای اینکه کمک حال مان شود بلای جانمان می شود.ریشه بسیاری از بیماری های روانی مربوط به فکر غلط است .فکری که دامن انسان را می گیرد و انسان از گرداب افکارش نمی تواند خارج شود.
چقدر در تصمیماتی که در حوزه شخصی و یا سازمانی می گیریم،افکارمان نقش دارند؟ چقدر تصمیم یک مدیر می تواند تعیین کننده باشد ؟پرسنلی را نگاه دارد یا از دست بدهد؟سرمایه ای را چند برابر کند یا آنرا به باد دهد ؟
کتاب هنر شفاف اندیشیدن را باز کردم(که البته کتاب درخوری است و خواندن آن توصیه می شود) و دوباره بخش اول آنرا می خوانم
چرا باید به قبرستان ها سری بزنی؟(خطای بقا)
نویسنده از خطایی صحبت می کند که در فکر انسان صورت می گیرد .نمی خواستم کتاب را فقط معرفی کنم بلکه برداشت و استنباط از نحوه اجرای خطایی که صراحت و رک گویی نویسنده نفس را بر خواننده تنگ می کند .آنجاییکه امید را از دل آدم هایی که با هزاران امید در پی تحقق رویایشان هستند می بندد.اما گزندی که از صراحت برداشت می شود آخرش یک یادآوری و یک تلنگر است .اینکه حواست باشد وقتی داری امید را در دلت با آرزو قاطی می کنی درست و شفاف ببین و فکر کن .
نویسنده در خطای بقای انسان ها پرده از تفکری بر می دارد که انسان ها برای خواسته های آرزو گونه شان دائما موفقیت خود را زیاد از حد تخمین می زنند و اشاره می کند با سرزدن به قبرستان پروژه ها و سرمایه گذاری هایی که ، زمانی بسیار امیدوار کننده به نظر می رسیدند در برابر این خطا موضع گرفته و نابود شدند .به همین خاطر پیشنهاد قدم زدن در این قبرستان ها را علیرغم ناخوشایندی توصیه ولی برای شفاف شد ذهن لازم می داند .
چه انسان هایی که رویای هنرمندی دارند .روزی بازیگر می شوم .روزی نویسنده ای شناخته شده می شوم.روزی فوتبالیست حرفه ای می شوم و مثال هایی از این دست .اما نگاه که می کنی چه نویسندگانی کتاب هایی بسیار نوشته اند اما هیچگاه چاپ نشد و اگر شده شاید کتاب هایشان به فروش نرفته و برایشان دستاورد خاصی به همراه نداشته است .
یاد فیلم مطرب افتادم (خیلی حرفی برای گفتن ندارد اما به هر صورت …)شخصیت اصلی فیلم کسی است که قبل از انقلاب در حال تبدیل شدن به خواننده ای کاباره ای می شد که نشد و تا آخر هم چیزی نشد که نشد …
این یادآوری برای جدایی از تفکر خطای بقا کاملا صحیح و بجاست اما چه می شود که یک جوان و یا حتی یک فرد کاملا بالغ بزرگسال همچمان پس از پنجاه و خورده ای سال در رویایی بسر می برد که ناممکن به نظر می رسد ؟چه می شود کسی در رویای ثروتمند شدن پا در راه سرمایه گذاری گذارداما تمام دارایی اش را با یک اشتباه از دست می دهد ؟
از منظر تحلیل رفتار متقابل TA افکار این چنین “کودکانه ” محسوب می شود .جایی که فرد همانند یک کودک رویاپردازی می کند و در ذهنش کاری درست انجام می دهد . قسمتی از این نگاه منطقا” می تواند درست به نظر برسد اما کجای کار می لنگد که نویسنده کتاب تلاش دارد ما را از آن برحذر و آگاه نماید؟
اگر انسان بر اساس آرزو ها ، افکار، تصورات و حتی تخیلات خود با یک مطالعه ، بررسی ، تحلیل و برنامه ریزی خاصی برای هدفی که تعیین کرده تلاش کند و زمانی را به قول قدیمی ها به دود چراغ خوردن بپردازد حتی اگر شکست بخورد هیچ ایرادی بر او وارد نیست .باید خودش را حفظ کند و یادآوری کند تلاشش را کرده اگر چه موارد غیر قابل پیش بینی او را از هدفش دور کرده باشد .اینجاست که باید بلند شود ، به پا خیزد و مجددا با بررسی چرایی مشکلات مانع از رسیدن به هدف دست و پنجه نرم کند .
اینجا “بالغ” انسان درگیر شده ، تصمیم و پاگذاری “کودکانه ” نیست .آنجاییکه انسان ها از نگاه و افکار “کودکانه ” به مسائل نگاه می کنند می توان رد پای دغدغه نویسنده این اثر را دریافت .هرچند که تندی و صراحتش در نگاه اول حال آدم را بد می کند و ناامیدی را به جانت می اندازد .
اما نگاه “بالغ” نگاهی متفاوت است .
زمینه چینی می کند .
بررسی می کند .
تحلیل می کند .
دنبال می کند .
جمع آوری می کند .
و پس از طی مراحل مختلف برای خواسته اش می جنگد و حتما به موفقیت می رسد کمااینکه آنهایی که به این نقطه رسیدند هم روزی اینگونه اندیشدند و اگر به راه رفته موفق ها بنگریم مفتی و راحت نبوده است .
آرزو بوده ، آرزویی که خواب را از چشمانشان ربوده و یا هنگام خواب همراهی شان کرده .
تلاش بوده ، آنجایی که دیگران حاضر به انجام تلاش هایی که او کرده نبوده اند و او زحمت انجام آنرا به جان خریده .
ممارست و پیگیری بوده ، آنجایی که همه باز ایستادند او ادامه داده . تفاوت برندگان و بازندگان در همین است که انجایی که همه دست از تلاش بر می دارند و می ایستند برنده ادامه می دهد . و این می تواند محصول “بالغ” انسان باشد .
به انتهای سطور که رسیدم گفتم شاید بد نباشد در ادامه تفکرات دیگری که نویسنده اشاره کرده را باهم مرو کنیم ؟شاید ؟انشاالله
شاهین سلطانی مدرس تحلیل رفتار متقابلTA