عزت نفس ازآن دسته موضوعاتی است که انسان ها باید در طول دوران زندگی خود تلاش کنند ، آنرا در وجود خویش نهادینه کرده و با درون خود به پذیرش برسند.گاهی برای زندگی تمثیل ساحل را بکار می برند.هرچه عزت نفس ما بالاتر باشد خود را در زندگی در موقعیت بهتری می بینیم .دور از امواج ، در اتاق هایی که وسایل مان در آن چیده شده ، همه چیز در دسترس است ، احساس راحتی داریم ، به هر سو می رویم ، باهر که دلمان بخواهد همنشین و هم صحبت می شویم ،از نوشیدن یک آب میوه لذت می بریم و از پریدن و شیرجه زدن در داخل آب کیف می کنیم و چه بهتر از این ؟
اگر عزت نفس پایینی داشته باشیم ، برعکس تصاویر بالاست .جای نامناسب تری در این ساحل زندگی نصیبمان می شود .نزدیک آب ، جایی نمور و نمناک !سرد و در معرض باد !وسایل زندگی مان جایی نا امن است .آسودگی نداریم زیرا امواج خروشان دریا هر لحظه ممکن است زندگی ما را در بربگیرد .درست مثل مواقعی که در کنار ساحل راه می رویم و نمی فهمیم چگونه یک موج کفش هایمان را خیس کرد! اما خیس شد.در این موقعیت می توان شاهد خوشی دیگران بود.حسرت کشید و گفت خوش بحال آنها ، می توان نا امید بود و به گوشه ای کز کرد.شاید برای رفع این دغدغه تلاشی کنیم مثلا دیواره ای از شن برای خودمان بسازیم تا از آسیب حفظ شویم ، راهکار جالبی است نه ! اما دیری نخواهد پایید که با اولین موج دیواره نجات بخش ما شکسته خواهد شد و آب دوباره پایمان را خیس خواهد کرد.
داستان بالا قصه فقدان عزت نفس در آدمی است .کسی که عزت نفس پایینی داشته باشد هر لحظه از زندگی اش در معرض خطر خیس شدن قرار دارد .هر اتفاقی که باعث می شود احساسات مخرب و تخریبی حالش را خراب کند .کوچک ترین فکر می تواند لحظه او را که با خوشی همراه بود تخریب کند و زندگی را برایش ویرانه سازد.
در این مواقع افراد ممکن است ترجیح دهند به جای مهمانی و بادیگران سر کردن در منزل ماندن را ترجیح دهند ، یا شاید به سیگار، الکل و مواد مخدر پناه برند،یا طوری لباس بپوشند که جلب توجه کند که شاید در نظر دیگران به چشم بیایند و اینگونه توجهی جلب نمایند و شاید هزاران کار دیگر انجام دهند اما یک چیز تغییر نمی کند و آن احساس و حال درونی شان است .
عزت نفس میزان خویشتن دوستی ما نسبت به خودمان است .چقدر خود را دوست داریم ؟چقدر خود را قبول داریم و باور داریم فی نفسه انسان خوبی هستیم ؟ واین موضوعی متفاوت از کبر و غرور است .
همه ما از بدو تولد به دلیل احساسات نا خوشایندی که از محیط خود دریافت داشته ایم یک لکه تاریک نسبت به خود داریم .خصوصا که در حین بزرگ شدن نقصان هایی که هر کودکی می تواند داشته باشد مجددا تایید می شود .فرض کنیم کودک قادر به بلند کردن لیوان شیری که والدینش برایش ریخته اند نباشد و محتویات آنرا را به روی فرش بریزد و مورد شماتت والدین قرار گیرد که چطور نمی توانی لیوانت را در دست بگیری و نریزی؟ اتفاقات بعدی که این احساس ناخوشایند خوب نبودن را به کودک القا کند کم کم باور می کند که مشکلی دارد .کم کم می پذیرد که یک جای ماجرای من خراب است .یک جای وجودم می لنگد.به همین دلیل عزت نفسی که فی نفسه باید به عنوان اشرف مخلوقات از آن برخوردار باشد و بداند دنیا بدون وجود او کاستی داشت را نمی پذیرد و این نکته را باور می کند که وجودش نه تنها هیچ اهمیتی ندارد بلکه در این دنیا زیاده نیز بوده است .من هیچ ارزشی ندارم !من اگر باشم و نباشم چه فرقی مگر می کند؟پدر و مادرم راحت تر هم هستند چرا که وقتی من هستم تمام مصیبت های زندگی شان را در تمام کارکردهای من می بینند .اگر من نبودم زندگی آنها بهتر بود !
اینها واقعیاتی است که در زندگی های انسان ها ریشه های عزت نفس آنها را نشان می دهد .در تحلیل رفتار متقابلTA شناخت پیشینه خود از کودکی تا بزرگسالی این امکان را فراهم می کند که فرد یکبار دیگر و دوباره نسبت به خود اندیشه ای جدید بسازد که باورهایی که نسبت به خود داشته محصول آن زمان (زمانیکه یک طفل بوده و براساس آن داشته ها این باور را پذیرفته ) و آن مکان بوده و به امروز و اکنون تعلق ندارد .
بر این اساس انسان ها می توانند به خود فرصتی مجدد دهند تا با زیر سئوال بردن این احساسات نا خوشایند مجددا از خود سئوال کنند آیا به راستی وجود من نحس و زندگی بدون من بهتر بود؟آیا می توانم در این مکان و این زمان مجددا برای خود رسالت و مسئولیت جدیدی ترسیم کنم که دنیا بدون من چیزی کم داشت ؟
درحالت شخصیتی”کودک ” انسان ها معمولا “کودکانه ” فکر می کنند ،”کودکانه ” احساس می کنند و بر آن اساس “کودکانه ” رفتار می کنند . تحلیل رفتار متقابلTA این کمک را به ما می کند که بتوانیم با حالت شخصیتی “بالغ”خود نسبت به اتفاقات گذشته خود مجددا افکار، احساسات و رفتارهای گذشته خود را بازنگری کنیم و مجدد بتوانیم شخصیتی سالم از خود را در این دنیا به نمایش بگذاریم .دنیایی که در آن حسرت نباشد .دنیایی که برای خودمان ارزش قایل باشیم .دنیای که آگاهانه تلاش کنیم خود را دوست بداریم و کاستی هایمان را بپذیریم .
در وهله اول ممکن است این صحبت ها برای انسان ها کمی سخت و باور ناپذیر به نظر رسد اما به مرور زمان که تحت تعلیم قرار بگیریم می توانیم بدون آنکه با غرور و نخوت بخواهیم بودن خود را نسبت به دیگران ترجیح دهیم ، برای خود ، برای وجود نازنین خود ارزش مساوی سایر انسان ها قایل شویم .ما به اندازه تمام انسان های روی این کره خاکی حق داریم .ما مثل تمام انسان های دیگر ارزشمندیم و این را باید هر روز و هر روز مشق کنیم تا باور سخت و سنگی شده گذشته مان را بشکنیم و باور جدید را جایگزین نماییم .
به همین دلیل حمایت از “کودک”درون یکی از مهمترین بحث ها در تحلیل رفتار متقابل TAبرای حفظ حرمت نفس و عزت نفس انسان تلقی می شود .هرگاه احساسات مخرب یا احساسات تخریبی دامن گیرمان شد باید “کودک” درونمان را حمایت کنیم باید خود را با جملات تاکیدی مثبت که نشانگر ارزشمندی مان است حفظ کنیم .این داستان می تواند با تمرین و تکرار از وجودمان شخصیتی جدید و ارزشمند ایجاد کند .
باور فکری است که بارها و بارها در ذهنمان ایجاد شده و ما آن را تایید کرده ایم .به همین سادگی .باور اینکه ما انسان خوبی نیستیم به همان میزان راحت است که باور کنیم ما خوب هستیم !
عزت نفس انسان نیازمند پرورش و حفظ است .ما باید یکبار برای همیشه ساحل زندگی را برای خود با خانه ای مناسب انتخاب کنیم و اجازه ندهیم موج های دریا، سردی و نمناکی آن هرلحظه برایمان تهدید باشد .
شاهین سلطانی مدرس تحلیل رفتار متقابلTA